مؤمن خیلی زیرک و زرنگ است، حتی سر شیطان کلاه می گذارد، همه از شیطان فرار می کنند، شیطان از مؤمن می گریزد. همه از آتش می ترسند، آتش از مؤمن می ترسدو فرار می کند. اگر شیطان به مؤمن حرفی بزند موجب رشد مؤمن می شود. همان طور که وقتی شیطان به حضرت عیسی(ع) گفت : اگر تو زاهدی پس چرا به دنبال کلوخی هستی که برای خوابیدن زیر سرت بگذاری، حضرت عیسی(ع) کلوخ را پرتاب کرد و خاک شد و فرمود : تا زنده ام دیگر کلوخ زیر سرم نمی گذارم. شیطان هم گفت : من هم تا زنده ام به مؤمن حرفی نمیزنم.
گرفتار یا گرفتار یار
هر وقت در زندگی ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است، زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است در واقع گرفتهی یار است.
یک عمر مهمانی
من اصبح علی الدنیا حزیناً فقد اصبح علی الله ساخطاً : هر کس به وضعیت دنیویش محزون باشد هر آینه بر خدا غضبناک است. این بدان خاطر است که وضعیت دنیوی او را کسی جز خدا بوجود نیاورده است. آیا زشت نیست که بعد از یک عمر نماز و عبادت، بر خدا غضبناک باشیم؟ آیا می شود که انسان همهی عمر مهمان باشد و باز هم از صاحبخانه پَکر باشد. چقدر بی وجدان باید باشد که خلقش از این صاحبخانه تنگ باشد. بیایید و از این صاحبخانه گله نکنید، خصوصاً پیش خلق از خدا گله نکنید که کفر است. اگر خواستید گله کنید به خود او کنید.